۲۸آذر
سوار بر کالسکه زمان شده ام ولی هنوز از دست اندازهای گذشته می نالم .ای کاش طور دیگری رانده بودم و یا مسیردیگری انتخاب کرده بودم که این ناله و فغان و آه گذشته دامان "حالم" را نمی گرفت . چقدر زود می گذرد و من در جایی هستم که "حال" نیست و نه آینده و نه گذشته؛جایی که دیگر ذهن تمام قد خشوع می کند و چشم دریایی از اشک می شود و بعد خود را در دامن ستارگان آسمان سیاهم می اندازم تا مرهمی شود بر دردهای بی انتهایم بر تنهایی های بی پایانم و "تو"خود خوب می دانی که چقدر دوستت دارم و نیاز دارم به"تو".
لحظه جدایی من و"تو" قابل تصور نیست و من آینده را در ذهن مشوش ام می سازم که چون گذشته ویرانی ساخته ام. ولی چون وجود "تو"را دارم این چنین گستاخانه آینده را زیبا می سازم.
۹۴/۰۹/۲۸