حمیدرضاارفع الرفیعی

معارف اسلامی و مدیریت بازرگانی

حمیدرضاارفع الرفیعی

معارف اسلامی و مدیریت بازرگانی

حمیدرضاارفع الرفیعی

ماهیان ازآشوب دریا به خدا شکایت بردند،دریاآرام شد وآنهاصید تور صیادان شدند. آشوبهای زندگی حکمت خداست.ازخدا،دل آرام بخواهیم،نه دریای آرام.
گاه گاهی که دل می گیرد ،می نویسم برای آرامشم .
دلتان همیشه آرام......

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
۱۰شهریور
اگر اشکی که برای امام حسین (ع) می ریزیم ، در مسیر هماهنگی روح ما باشد ، پرواز کوچکی است که روح ما با روح حسین می کند . اگر ذره ای از همت او ، ذره ای از غیرت او ، ذره ای از تقوای او ، ذره ای از توحید او در ما بتابد و چنین اشکی را چشم ما جاری شود ، آن اشک بی نهایت قیمت دارد.
حمیدرضا ارفع الرفیعی
۲۰اسفند
"خدایا درد دین به ماعطا بفرما"

#پنج_شنبه_روز_بصیرت_1395
#اولین_نماز_نزد_حضرت
#مشهدالرضا
حمیدرضا ارفع الرفیعی
۲۰اسفند
پس بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،
وَتُبْ عَلَیَّ وَعَـلی والِدَیَّ بِمـاتُبْـتَ وَتَتُوبُ عَـلی جَمیعِ خَلْقِـکَ،
و بر من و پدر و مادرم پذیرای توبه باش،به آنچه بر تمام بندگانت توبه پذیرفتی و می پذیری
یا اَرْحَـمَ الرّاحِمینَ، یا مَنْ یُسَمّی بِالْغَفوُرِ الرَّحیمِ،
ای مهربان ترین مهربانان، ای آن که به آمرزنده و مهربان نامیده شوی.

#پنج_شنبه_روز_بصیرت_1395
#زیارت_حضرت_ثامن
#مشهدالرضا
حمیدرضا ارفع الرفیعی
۲۰اسفند
خدایا برمن بیچاره رحمی کن که تورا سزاست شایستگی و بندگی.
خدایا بر من ناتوان لطفی کن که توراست کوه رحمت و لطف.
خدایا بر من گناهکار غفرانی بخش به وسعت دریاها و دوردستی روستایی در افق و به بلندای دل کبوتری بال شکسته در قفس آسمان.
خدایا اگر مرا نیست لوتیگری و مروت، تو خود دانی که مرا عذاب وجدانی است بس و طولانی. مرا برهان از قفس تنم که خود نه غوغای پرواز دارد و نه یارای تصمیم.
حمیدرضا ارفع الرفیعی
۲۸آذر

به کدامین پنجره بسته دل بندم
که نه راهی و نه خورشیدی
گم شده ام در تاریکی وجودم
و نه در پی ساحل و نه دریا
که خستگی ام مرا به 'تنهایی'رسانده
پس تو ای خورشید و تو ای پنجره
مرا به شما کاری نیست
نشسته ام و با'تنهایی'ام صحبت می کنم
پس بگذار تنهاباشم
 دنیا!!!
ایست و ایست و ایست و....

حمیدرضا ارفع الرفیعی
۲۸آذر

دراین پاییزی که زمین زنگاری از جنس طلایی بسته ؛بیشتراز هروقت دیگر به یاد دلم می افتم  ؛دلم چون رنگ افسون طلایی دشتها ؛جلب توجه میکند و چون صدای زیبای خش خش برگان پاییزی زیر پاهای مردمان این اطراف می شکند و تو اگر نبودی واگر ازدلم فورانی از رنگ ها نداشتی و نورهایت از جنس امید و بخشش نبود؛چه میکردم؟؟؟ رنگین کمان سخی و بخشنده ات برایم شیرین تر از دستانی است که دیگران برسر کودک فقیر چهار راه می کشند؛پس به امید رنگین کمان تو نفس می کشم.

حمیدرضا ارفع الرفیعی
۲۸آذر

سوار بر کالسکه زمان شده ام ولی هنوز از دست اندازهای گذشته می نالم .ای کاش طور دیگری رانده بودم و یا مسیردیگری انتخاب کرده بودم که این ناله و فغان و آه گذشته دامان "حالم" را نمی گرفت . چقدر زود می گذرد و من در جایی هستم که "حال" نیست و نه آینده و نه گذشته؛جایی که دیگر ذهن تمام قد خشوع می کند و چشم دریایی از اشک می شود و بعد خود را در دامن ستارگان آسمان سیاهم می اندازم تا مرهمی شود بر دردهای بی انتهایم بر تنهایی های بی پایانم و "تو"خود خوب می دانی که  چقدر دوستت دارم و نیاز دارم به"تو".
لحظه جدایی من و"تو" قابل تصور نیست و من آینده را در ذهن مشوش ام می سازم که چون گذشته ویرانی ساخته ام. ولی چون وجود "تو"را دارم این چنین گستاخانه آینده را زیبا می سازم.

حمیدرضا ارفع الرفیعی
۲۸آذر

امروز جالب بود ؛مطب پزشک ؛سیاست بود؛گویی جمع همه سیاست مداران جمع است؛هرکس یک تحلیل و چقدر جالب...
سکوت بر لب هایم نشسته بود و گاهی خنده هم اضافه می شد؛پیرمرد بی پروا و نیم نگاه زیر چشمی به من حرف هایش را می زد؛سقوط هواپیما روسیه،نامردی شوروی ها، دست به دامن شدن مان به کمونیست،خدابیامرزی شاه و دعا برای نابودی همه کشورها جز خودمان !!
زن و مرد صحبت داشتند گویی چون پزشک محرم است و در محضر او هستند ،همه بر یکدیگر محرم شده اند!!
تنها مونس من خنده و سکوت....

حمیدرضا ارفع الرفیعی
۱۵آبان
گاهی از نداشتن گناه آنچنان خسته می شوم که با گناهان بزرگم تلافی می کنم .گویی اصلا "تو"رافراموش کرده ام، گویی نمی دانم تو چقدر مهربانی و چقدر لطف داشته ای و باز و دوباره این "تو"هستی که کوتاه می آیی و مرا دوباره در پوشش لطفت قرار می دهی و با لبخندی زیبا در آغوش ام می گیری و این جاست که این قدر گریه می کنم و شرمنده می شوم و سر بر دیوار می کوبم که تنها و تنها"تو"شاهد آن هستی. تو که می دانی و می بینی پس چرا ؟؟؟
واقعا خسته شدم.....لطف تو مرا بچه لوسی کرده که ناسپاس و بی وفا و بدقول است .ولی باز قلبم چیز دیگری می گوید و ندایی سر می زند که آهای فلانی!!!! اگر لطف"او" نبود ؛تو کجا طاقت داشتی وهمین الآن در سایه لطف"او"وضعیت ات این چنین است ،که می بینم گزاف نیست و حقیقت است. و دوباره از قلب چنین برمی خیزد"استغفرالله" و "الحمدالله رب العالمین"



حمیدرضا ارفع الرفیعی
۲۸مهر

دراین پاییزی که زمین زنگاری از جنس طلایی بسته ؛بیشتراز هروقت دیگر به یاد دلم می افتم  ؛دلم چون رنگ افسون طلایی دشتها ؛جلب توجه میکند و چون صدای زیبای خش خش برگان پاییزی زیر پاهای مردمان این اطراف می شکند و تو اگر نبودی واگر ازدلم فورانی از رنگ ها نداشتی و نورهایت از جنس امید و بخشش نبود؛چه میکردم؟؟؟ رنگین کمان سخی و بخشنده ات برایم شیرین تر از دستانی است که دیگران برسر کودک فقیر چهار راه می کشند؛پس به امید رنگین کمان تو نفس می کشم.

حمیدرضا ارفع الرفیعی